آبجی صحرا
امروزا دلم براتون تنگ شده
میدونی مریم که کنارم نیست
و خیلی ها هم هی میخوان من رو زمین بزنند.
نمیدونم چی میخوان خوب راست و یا دروغ من نفهمیدم چرا
همه این ادمهای این داستان به هم دروغ میگن و یک جورائی آبجی صحرا
همه میخوان سر هم کلاه بزارن من موندم و حیرت زده شدم.
یعنی پول و کارهای ناثواب ارزش این رو داره که خواهرت رو مادرت و برادرت رو بی آبرو کنید.
صحرای عزیزم تو تنها ترین کسی بودی که راضیه هم تو رو دوست داشت.
و منم همیشه دوست دارم.
اما تنها ترین روزهای زندگیمه عزیزم آبجی .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: